بايد بودن تو باش
هی نگو سفر ، محاله
حنجره گل ميشه بی تو
با تو آوازم زلاله
بستن بيهوده بسه
که خيال خام رفتن
تو نباشی کی بگيره
خستگی رو از تن من
قصه تو من می نويسم
هی نگو اين سرنوشته
بی تو بودن اوج تلخی
موندن پشت بهشته
واکن از تن رخت رفتن
محرم خواب شبونه
عشقو تنپوش تنم کن
مثل هر شب عاشقونه
چراغی به دستم، چراغی در برابرم:
من به جنگ سیاهی می روم.
گهواره های خستگی
از کشکش رفت و آمدها
باز ایستاده اند،
و خورشیدی از اعماق
کهکشان های خکستر شده را
روشن می کند.
***
فریادهای عاصی آذرخش -
هنگامی که تگرگ
در بطن بی قرار ابر
نطفه می بندد.
و درد خاموش وار تک -
هنگامی که غوره خرد
در انتهای شاخسار طولانی پیچ پیچ جوانه می زند.
فریاد من همه گریز از درد بود
چرا که من، در وحشت انگیز ترین شبها، آفتاب را به دعائی
نومیدوار طلب می کرده ام.
***
تو از خورشید ها آمده ای، از سپیده دم ها آمده ای
تو از اینه ها و ابریشم ها آمده ای.
***
در خلئی که نه خدا بود و نه آتش
نگاه و اعتماد ترا به دعائی نومیدوار طلب کرده بودم.
جریانی جدی
در فاصله دو مرگ
در تهی میان دو تنهائی -
[ نگاه و اعتماد تو، بدینگونه است!]
***
شادی تو بی رحم است و بزرگوار،
نفست در دست های خالی من ترانه و سبزی است
من برمی خیزم!
چراغی در دست
چراغی در دلم.
زنگار روحم را صیقل می زنم
اینه ئی برابر اینه ات می گذارم
تا از تو
ابدیتی بسازم.
صبح اول وقت مثل همیشه پس از اینکه از خواب بیدار شدم لپتاپم را که مثل همیشه کنارم قرار داشت باز کردم و نگاهی به ایمیل و نگاهی گذارا به اخبار لیست شده در وبسایتهای فارسی و انگلیسی کردم که ناگهان چشمانم به خبر سقوط هواپیمای قرقیزی افتاد! اما این بار خبری که بيش از پيش به ایران و ایرانی ربط داشت و تخمین کشته شدن حدود ۵۰ تن از هموطنانم... هواپیمای مسافربری از نوع بوئینگ 737 به یک شرکت خصوصی قرقیز به نام آیتک ایر تعلق داشت و در اجاره شرکت هواپیمایی آسمان ... حال آنکه همه جا خبر از کاستی و ضعف هواپیماهی روسی به علت عدم گذراندن بسیاری از استانداردهای جهانی میدادند که این خود باعث تحریم فعلي عبور و مرورشان از بسیاری کشورهای اروپایی شده، اما با همهٔ این اوصاف باید در خبرها شنوندهٔ اجارهٔ چنین هواپیماهايي توسط ایران و به مخاطره کشيده شدن جان هزاران مسافر آن شد! مسؤول کیست!!! اندکی به جستجوی مطالب گوشه و کنار وبسايت ها پرداختم و ناخداگاه به تعداد نچندان کم از فروند هواپیماهای ایرانی که ظرف چندین سال گذشته بطور عمد و غیرعمد در سوانح هوایی از بین رفته و جان هزاران مسافر خود را به مخاطره انداختند به ذهنم خطور کرد. ياد مسافرانی که اغلب در پس بهانهٔ پیام تسلیت و اعلام عزای عمومی دیگر از خاطر اذهان عمومي میرفتند، و آن بازماندگانشان بودند که در غم داغ عزیز خود مدتها به سوگ مینشستند. بهای مخاطره ای که حاصل لجبازیهای سیاسی دولتها بود، حاصل تحریمهای اقتصادی و باج و خراجهای میلیونی دلاري، حاصل ناچیز شمردن جان انسانيت، حاصل بی تفاوتی دولتها و زیر پا گذاشته شدن حقوق بشری در میان این همه بی عدالتی!
با عمیقترین یادها این روزا همسفرم
وقتی ازتو دورم بیشتر از پیش در ذهنم بهت نزدیک تر میشم..
فکر و خیالت ذهنم رو این روزها پر کرده
من به تو فکر میکنم و تو به...
یعنی واقعا میشه این همه فاصله میانه ذهن من و زمان تو باشد.
دل من میخواست اکنون لحظهای مهیا میشد که میتوانستم که بفهمم درون ذهن تو چه میگذرد.
همیشه در ذهن خود جستجوگر حقیقت رابطهٔ معکوس فاصله و خیال بودم اما هیچ رابطهٔ خطی برایش نیافتم.
من پیرو معادله و حاصل توانها و تو دنباله روی جواب کسرها و حاصل اعشارها
سکوتت برایم هیاهوی جنجالها، شعفت بانی حضور و یک لبخند، اضطرابت ربایندهٔ آرامش من.
من همچنان در کنج این خلوت منتظر، آرزومند پیروزی و پشتیبانت خواهم بود.
.
.
.
"من دلم می گيرد
من به اندازه آن حس عبور افکار
از دايره بی ربط و خط خطی درمغزم هربار
بادوسه خط شعر می کنم ياد تو را باز تکرار
وقتی در موطن خود
هيچ سبکی با اين دل خود همراه نبود
هيچ دوستی فرکانس نفسم را
در نبض عبور در شعرم همراه نديد
..."
دلات را ميبويند | |
روزگار ِ غريبيست، نازنين |
آتش را | ||
به سوختبار ِ سرود و شعر | ||
فروزان ميدارند. |
به انديشيدن خطر مکن. | |
روزگار ِ غريبيست، نازنين |
با کُنده و ساتوری خونآلود | |
روزگار ِ غريبيست، نازنين |
بر آتش ِ سوسن و ياس | |
روزگار ِ غريبيست، نازنين |
Your mission is the mission you give yourself.
Your life will be what you created as no one stands in judgment of it, now and ever.
Joy, love, freedom, happiness, laughter… That’s what it is.
"Follow your bliss and the Universe will open doors for you where there were only walls."
Joseph Campbell
A future of unbounded potentials...
There is nothing that you cannot be, or do, or have.
You are magnificent creator and you are here by your powerful and deliberate wanting to be here.
Go forth, giving thought you are wanting, attracting life experience what you desire what you want and once you decided, giving thought you have! That’s the secret!!!
طواف کعبه دل کن اگر دلی داری ----- دلست کعبه معنی تو گل چه پنداری
طواف کعبه صورت حقت بدان فرمود ----- که تا به واسطه آن دلی به دست آری
هزار بار پیاده طواف کعبه کنی ----- قبول حق نشود گر دلی بیازاری
بده تو ملکت و مال و دلی به دست آور ----- که دل ضیا دهدت در لحد شب تاری
هزار بدره زرگر بری به حضرت حق ----- حقت بگوید دل آر اگر به ما آری
که سیم و زر بر ما لاشیست بیمقدار ----- دلست مطلب ما گر مرا طلبکاری
ز عرش و کرسی و لوح قلم فزون باشد ----- دل خراب که آن را کهی بنشماری
مدار خوار دلی را اگر چه خوار بود ----- که بس عزیر عزیزست دل در آن خواری
دل خراب چو منظرگه اله بود ----- زهی سعادت جانی که کرد معماری
عمارت دل بیچاره دو صدپاره ----- ز حج و عمره به آید به حضرت باری
کنوز گنج الهی دل خراب بود ----- که در خرابه بود دفن گنج بسیاری
کمر به خدمت دلها ببند چاکروار ----- که برگشاید در تو طریق اسراری
گرت سعادت و اقبال گشت مطلوبت ----- شوی تو طالب دلها و کبر بگذاری
چو همعنان تو گردد عنایت دلها ----- شود ینابع حکمت ز قلب تو جاری
روان شود ز لسانت چو سیل آب حیات ----- دمت بود چو مسیحا دوای بیماری
برای یک دل موجود گشت هر دو جهان ----- شنو تو نکته لولاک از لب قاری
وگر نه کون و مکان را وجود کی بودی ----- ز مهر و ماه و ز ارض و سمای زنگاری
خموش وصف دل اندر بیان نمیگنجد ----- اگر به هر سر مویی دو صد زبان داری
: جناب شور و اشتياق کیلو چنده؟ : انرژی با بازده بالا دارید؟ : در چه سایز و ابعادی دارید؟ (قرص، آمپول، پتچ، محلول، سروم) ؟؟؟ یه ۳-۴ روز هست که حال و حوصلهٔ هیچ چیز رو ندارم. دستم به کار نمیره. خرواری از کار و پروژه سرم ریخته. کلی کارهای شخصی ناتمام دارم که فقدان شور و انرژی من را از همشون فاصله انداخته. دیگه آدم خودش را نمیتونه گول بزنه. با چشمای باز میبینی که حس و حال هیچ چیز نیست اما چارهٔ کار رو هم نمیدونی! از روضه و حدیث هم خسته شدی! دیگه قول جایزه، وعده و وعید هم کارساز نیست! حتی با وجود رسیدن بهشون باز میبینی که اون ذوق و اشتیا ق هميشگي را آنطور که باید و شاید به همراه نداره! کجاست شکیبایی که سخن از روح سبز زندگی بمیان میاورد! یا دي اکسيد خون من بالا رفته یا درصد حضورش توی هر دمی که بالا میکشم غیره منتظرست! دنبال یه هوای تازم، یه روح تازه، تا از این سراب رها بشوم ... ای کاش ...