هفت اصل بيل گيتسي



بيل گيتس»، رئيس «مايکروسافت»، در يک سخنراني در يکي از دبيرستان‌هاي آمريکا، خطاب به دانش‌آموزان گفت: «در دبيرستان خيلي چيزها را به دانش‌آموزان نمي‌آموزند». او هفت اصل مهم را که دانش‌آموزان در دبيرستان فرا نمي‌گيرند، بيان كرد.

به گزارش ايسنا، اصول بيل گيتس به اين شرح است:
اصل اول: در زندگي، همه چيز عادلانه نيست، بهتر است با اين حقيقت کنار بياييد.
اصل دوم: دنيا براي عزت نفس شما اهميتي قايل نيست. در اين دنيا از شما انتظار مي‌رود که قبل از آن‌که نسبت به خودتان احساس خوبي داشته باشيد، کار مثبتي انجام دهيد.

اصل سوم: پس از فارغ‌التحصيل شدن از دبيرستان و استخدام، کسي به شما رقم فوق‌العاده زيادي پرداخت نخواهد کرد. به همين ترتيب قبل از آن‌که بتوانيد به مقام معاون ارشد، با خودرو مجهز و تلفن همراه برسيد، بايد براي مقام و مزايايش زحمت بکشيد.

اصل چهارم: اگر فکر مي‌کنيد، آموزگارتان سختگير است، سخت در اشتباه هستيد. پس از استخدام شدن متوجه خواهيد شد که رئيس شما خيلي سختگيرتر از آموزگارتان است، چون امنيت شغلي آموزگارتان را ندارد.

اصل پنجم: آشپزي در رستوران‌ها با غرور و شأن شما تضاد ندارد. پدر بزرگ‌هاي ما براي اين کار اصطلاح ديگري داشتند، از نظر آنها اين کار «يک فرصت» بود.

اصل ششم: اگر در کارتان موفق نيستيد، والدين خود را ملامت نکنيد، از ناليدن دست بکشيد و از اشتباهات خود درس بگيريد.

اصل هفتم: قبل از آنکه شما متولد بشويد، والدين شما هم جوانان پرشوري بودند و به قدري که اکنون به نظر شما مي‌رسد، ملال‌آور نبودند.

شرم حضور



اين روزها در بلاد کفر بر خلاف ميل باطنيم که علاقه به آزار هيچ بنده اي ندارم مجبورم يک سري به نمازخانه حاجي "ابراهيمي" بزنم. آخر مشکل اينست که هيچ جا مثل اونجا مامن ما نيست، هم يک سري به حاجي ميزنم و هم دست به دعا مي شوم شايد حق تعالي نگاهي هم به من کرد... اما از ته دل شرمنده "ابيف" بزرگم... چون بنده خدا آخر چه گناهي کرده که بايد من را هر روز تحمل کند. به اميد اين که يزدان سپهر و بندگانش از کوتاهي هاي من بگذرند. ضمن اينکه بر صددم که يک پيشنهاديه به جامعه دانشجويي بدهم شايد يک چاره اي براي ما هم اتخاذ کرد آخر زحمت تا به کي!؟

حاشيه: اين روز ها به اين فکرم آخر اين چه برنامه ايي که ميهن عزيز ما بايد شروع ماه رمضان را با يک روز تاخير بعد از کشورهاي همسايه اعلام كند!!!؟؟؟ آخر مگر مي شود که عراق، عربستان، پاکستان و افغانستان.... شرق و غرب!!!.... هاله ماه نو را شاهد باشند و عالمان ما از شرم نگاه به حضور نامحرم بانوي فضانورد ايراني به آسمان پاک هماگونه ايران چشمپوشي کنند و نديده همه چيز را يک روز به تعويق بگذارند! ☺

فرياد و ديگر هيچ



فريادي و ديگر هيچ .
چرا كه اميد آنچنان توانا نيست
كه پا سر ياس بتواند نهاد.
***
بر بستر سبزه ها خفته ايم
با يقين سنگ
بر بستر سبزه ها با عشق پيوند نهاده ايم
و با اميدي بي شكست
از بستر سبزه ها
با عشقي به يقين سنگ برخاسته ايم
***
اما ياس آنچنان توناست
كه بسترها و سنگ ها زمزمه ئي بيش نيست !
فريادي
و ديگر
هيچ !

احمد شاملو

تقدير


گاهي فکر ميکنم همه چيز آن جوري که مي خواهم پيش مي رود اما بعدش متوجه مي شوم که همه چيز دقيقا خلاف انتظار پيش رفته، گاهي اين امر را به شانس ربطش ميدم اما آن هم جوابگوي اين همه بد بياري نيست حالا چرايش رو نمي دانم اما اينجور رقم مي خورد.... دلم ميخواست به آن سوي کرانه ها مي رفتم جايي که نه صدايي بود و نه آهنگي، به گوشه اي پناه مي بردم و با خودم خلوت مي كردم.... به کرده ها و ناکردههاي خودم فکر مي كردم، به آينده اي که بدون گذر حال، خواستنش بي معنا و گذشته اي که بي اميد حالش نا ممکن بود... در جستجوي حقيقتم که تا حدودي آرامش رو به من برميگرداند، سخاوت زمان را در كمال در جايگاهش مي سپارد و خالي هاي زندگي را با يقين به شاياني با گذر از چالشها پر کند... تا مگر تقدير سرسپردگيهايم را پايان بخشد.

زندگي حس غريبي است


زندگي ديگه مثل قديمانيست. همه چيز چنان در هم گره خورده که نميدونم که از کجا شروع ميشه و به کجا ختم ميشه. گاهي لحظاتي ميرسه که رمق هيچ کاري را ندارم، بخودم ميگم آخه چرا سازم را ول کردم، چرا تنها مايه عشق و علاقه ام را از خودم گرفتم. به قول سهراب: "زندگي حس غريبي است که يک مرغ مهاجر دارد." مهاجر و مهاجرت همش به يک کنار، زندگي چرا حس غريبي داره! ا ينها وهزارو يک سوال ديگه توي ذهنم بدون جواب مانده که شايد اگه لااقل يکيشون جواب داده مي شد، باز بار اين همه دغدغه خاطرم کمتر بود. در اين رهگذر چاره اي نيست مگر صبر و سكوت... شايد که آينده گواهي دهنده اين همه بيگانگيها باشد.

عواقب اظهارات پاپ و جسارت به اسلام


در پي اظهارات اخير پاپ بنديکت شانزدهم در رابطه با اسلام و جامعه مسلمين، جو حاکم بر بلاد مسلمين سراسر نقاط شهيد پرور ايران زمين، علل خصوص در اماکنه مقدسه چون قم حاکي از پيشنهادات عده کثيري ازعلاقمندان موسيقي پاپ و تصميم برتغيير نام آن در فراخور شرايط حال و به احترام به آل محمد به موسيقي محمدي را دارد تا شايد درس عبرتي باشد براي بلاد نامسلمين تا گواهي بر نقصان در درك و آگاهي عموميشان نسبت به اسلام و اسلاميت باشد...

"پايان سريال "نرگس


انتظار بالاخره به پايان رسيد و سريال" نرگس" به اتمام رسيد. اگر چه فيلم آنچنان که بايد و شايد پايان مورد انتظاري براي مخاطبين خود نداشت ولي اعتياد ايرانيان بسياري در سراسر نقاط جهان به اين سريال که شبانه روزي شده بود به اتمام رساند. اگرچه چاره اي بريشان نيست و آخر مگر مي شود که برايشان چيزي جستجو کرد! آيا مي شود چيزي يافت که حادثه ساز مثل خروج بهروز باشد!... مومن و يکدنده مثل نرگس!... و سنگدل مثل شوکت!... نميدانم؟! تنها آنچه مي دانم حس غريبيست که حاکي از دستکاري در پايان اين کار داشت. آن همه کش و قوس ماجراهاي اين سريال، چگونه با فلج ساختن خانواده اي به پايان برسد و دنيايي نه تماميها ديگر... شايد اين هم به زيباييش افزوده باشد؟!!! حال آنکه براي بسياري پايان "نرگس" يعني شروع زندگي آنلايني بي دغدغه و بي حادثه بسياري از جمله من...

20 Million $ ride....


Does it worth that much!?....
در عجب روزگار


براي نبودن, ثانيه ها فرار ميكنند
در عجبم چرا بودنمان را سكوت حاكميت ميكند...............

با شمايانم



با شمايانم
اي خفتگان مي شنويد؟
آن همه گل هاي نيلوفر کورش را
که پرپر کرد
که ناگاه گرفتار کينه شده ايم؟
دل ماندانا را که شکست
شقايق صحرا را که تهديد کرد
نکند آه تفتانش
دامنگيرمان بشود؟
فراخ سينه ی کبوتر صلح را
کدام سيه تير هدف گرفت
که مبتلاي جنگ شدیم؟
تير آرش به کجا خورد
که خدا ناشناخته
شهيد شديم؟
تهمتن در کدام چاه
اسير تاريکی ست؟
از چه بلند بالای سفيد پوشمان
سکوت اختيار کرده؟
چرا چشم هاي رخش گريان است؟
دل تهمينه در تلاطم،
منيژه دست به دعا،
شيرين،
چشم به راه کدام مسافر است؟

حلاج را ببين
که بر سر دار توبه می کند
گويي که از ازل
عشقي نبوده است
داوود نمي خواند
مسيح نمي ماند
معجزه نمي کند
نمي آيد
ماني نقش نمي زند
زرتشت عشق نمي ورزد
همين بس
که مهتاب هم نمي تابد
آه
ديگر سکوت کنيم
سيمرغ در خواب است
و همه گان
و مردگان نيز هم
.
.
.

به تو می اندیشم



نه به فردايي پر از خاطره مي انديشم
نه به دنيايي پر از حادثه مي انديشم
نه به خويش و نه به عالم نه به پاييز و بهار
نه به امواج پر از آينه مي انديشم
نه به فردايي پر از حادثه مي انديشم
نه به دنيايي پر از خاطره مي انديشم
نه به خويش و نه به عالم نه به پاييز و بهار
نه به امواج پر از آينه مي انديشم
نه به اين بار گران نه به اين آب روان
نه به اين و نه به آن به تو مي انديشم
نه به اين بار گران نه به اين آب روان
نه به اين و نه به آن به تو مي انديشم
....
..
.