فرياد و ديگر هيچ



فريادي و ديگر هيچ .
چرا كه اميد آنچنان توانا نيست
كه پا سر ياس بتواند نهاد.
***
بر بستر سبزه ها خفته ايم
با يقين سنگ
بر بستر سبزه ها با عشق پيوند نهاده ايم
و با اميدي بي شكست
از بستر سبزه ها
با عشقي به يقين سنگ برخاسته ايم
***
اما ياس آنچنان توناست
كه بسترها و سنگ ها زمزمه ئي بيش نيست !
فريادي
و ديگر
هيچ !

احمد شاملو