آشتي ملي


از بس وعده نوشتن توي بلاگم رو به خودم دادم خسته شدم! انگاري بين خودم و قلمم جدايي دادم!! دلم ميخواست اون قدر وقت داشتم که اون چه که روز به روز برام پيش ميامد رو به نوشته در مياوردم. اين روزها هم مثل 1001 يک روز ديگه کارها رو سرم ريختن، اما اينها ديگه بهانه نشدن که اين دو خط رو هم از خودم دريغ کنم. از اکتشافات جديد بايد بگم که دلم مي خواهد يکجا بروم که همه آدمهايش بامعرفت و دوستي هايشون نشان از نيرنگ و کلک ندارد... محلش را شايد پيدا کردم يا بهتر بگم به زبان خودمان اکيپش را جستم، فقط حرکتش مانده... (برم که دوباره بايد شب نشيني با كتاب و کم خوابي را آغاز کنم)