سیزده بدر
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست


دوست داشتن از عشق برتر است.
عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نا بینایی .
اما دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال .
عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هرچه از غریزه سرزند بی ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هرجا که یک روح ارتفاع دارد، دوست داشتن نیز همگام با آن اوج می یابد . عشق در غالب دلها در شکل و رنگ های مشابهی متجلی می شود و دارای صفات ، حالات و مظاهر مشترکی است اما دوست داشتن در هر روحی جلوه ای خاص خویش دارد و از روح رنگ می گیرد و چون روح ها بر خلاف غریزه ها هر کدام رنگی و ارتفاعی و بعدی و طعم و عطری ویژه ی خویش دارد می توان گفت که به شماره ی هر روحی دوست داشتنی هست. عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست و گذر فصلها و عبور سالها بر آن اثر می کند اما دوست داشتن در ورای سن و مزاج زندگی می کند و بر آشیانه ی بلندش روز و روزگار را دستی نیست...

دکتر علی شریعتی

مردم دنیا


آهای مردم دنیا
گله دارم
گله دارم
....

نوروز باستاني خجسته باد



فرا رسيدن سال نو هميشه نويد بخش افكار نو، كردار نو و تصميم هاي نو براي آينده است. آينده اي كه همه اميد داريم بهتر از گذشته باشد. در سال نو، 365 روز سلامتي، شادي، پيروزي، مهر و دوستي و عشق را براي شما آرزومندم.

آن سوی فيلم 300



فيلم 300 ممکن است برای بسياری از ايرانيان تکان دهنده باشد اما برای کسانی که در سيستم آموزش و پرورش آمريکايي بزرگ شده اند «جنگ ترموپيل»، که فيلم 300 براساس آن ساخته شده، به اندازه ی داستان «درخت گيلاس و جرج واشنگتن» آشنا است.

داستان «جنگ ترموپيل» را هرودوت، نويسنده باستانی، که در شهر ايرانی «هالی کارناسوس» زندگی می کرد نوشته است و کتاب او، که «تاريخ ها» نام دارد، ديرزمانی نيست که جزيي از ادبيات عاميانه غربی شده است. يعنی تنها از 1850 ببعد بود که آمريکا هرودوت را به عنوان منبع مراجعه ی اصلی درباره ی تاريخ ايران پذيرفت.

قبل از 1850، مغرب زمين نظر نيکويي نسبت به امپراتوری ايران داشت چرا که تا آن زمان منبع مراجعه اصلی برای تاريخ ايران کتاب «تورات» و کتاب «پرورش کوروش»، اثر مولف يونانی ديگر يعنی گزنفون بود.

کتاب «پرورش کوروش» به برجسته کردن پادشاهی کوروش بزرگ می پرداخت اما، در اواسط قرن نوزدهم مغرب زمين درگير دو انقلاب خونين آمريکا و فرانسه برای رهايي از دست رژيم های پادشاهی خود شد و، طبعاً، از همان زمان کارزار تبليغاتی خاصی در سراسر اروپا آغاز شد که مبلغ دموکراسی بود و از هرودوت به عنوان ابزار کامل تبليغی خود استفاده می کرد.

هرودوت جزو دموکراسی خواهان محسوب می شد و به زودی عنوان «پدر تاريخ» را گرفت و از حدود سال 1850 ببعد گزارش او از «جنگ ترموپيل» تبديل به نماد کوشش مغرب زمين برای حفظ دموکراسی خود در برابر نيروهای قدرتمند پادشاهی ايران شد.

اين داستان شکلی جذاب دارد: سيصد اسپارتايي شجاع دموکراسی غربی را از دست دو ميليون و هفتصد هزار ايرانی بدنهاد نجات می دهند. اما جدا از اين اعداد خيالی، که بايد با تغيير محل مميز تصحيح شوند، اين داستان ساختگی بسيار بيش از يک شرح جانبدارانه تاريخی دارای نتايج گوناگون است.

در دو هزار ساله ی اخير «جنگ ترموپيل» قدرتمندترين وسيله ی جداسازی شرق و غرب بوده است. و اکنون، درست در لحظه ای که شرق و غرب بايد اختلافات خود را کنار بگذارند، فيلم 300 از راه رسيده است تا شکاف بين آن ها را عميق تر سازد.

آنچه اين فيلم را نگران کننده می سازد وفور اشتباهات تاريخی در آن نيست؛ اين هم نگرانی آور نيست که خشايار، نوه ی کوروش بزرگ و عاشق همسر خويش، استر، به صورت مردی با حرکات زنانه نشان داده شده است؛ حتی اين هم مهم نيست که فيلم از کليشه ی نژادپرستانه ای استفاده می کند که در آن نقش ايرانی ها را افريقايي ها بازی می کنند و اسپارتی ها سپيد و چشم آبی و شبيه مردان رقصنده در سالن های استريپ تيز هستند. حال آنکه اين نقش ها را می توان به راحتی برعکس کرد.

نکته ی نگران کننده در اين فيلم واقف شدن به قدرت هولناک هاليوود در تغيير دادن هويت مردمان است، درست همان کابوسی که سرخپوستان آمريکايي در دوران ساختن فيلم های کابويي دچار آن بودند.

در واقع آنانی که در مقابل فيلم 300 بی اعتنايي پيشه کرده و آن را خيال بازی گذرائی می دانند که مردان 17 تا 24 ساله ی معتاد بازی های کامپيوتری را مورد خطاب قرار می دهد بايد در تفکر خود تجديد نظر کنند. اول فيلم اسکندر از راه رسيد، حالا فيلم 300 را داريم و لابد به زودی شاهد فيلم «نبرد ماراتن» خواهيم شد که يکی ديگر از ساخته های هرودوت درباره ی ايران باستان است.

مردم غرب سخن هرودوت را کورکورانه می پذيرند و حتی نيويورک تايمز نيز از اين نابينايي مصون نيست. و ويليام. جی. راد در تاريخ 20 آوريل 2004 درباره ی «نبرد ماراتن» در اين روزنامه چنين نوشته است:

«نبرد ماراتن شکست دولت بيرحم ايران بود که بيشتر سرزمين های جهان، از بالکان تا هيماليا، را برده ی خود ساخته بود.... يونانيان باستان هجوم آورندگان آسيايي را شکست دادند و اروپا را نجات دادند؛ امری که محققان آن را نخستين پيروزی آزادی بر ظلم خوانده اند».

آنچه حدود اين فريبکاری را از حد می گذراند آن است که حتی يک تکه سند باستانشناختی وجود ندارد که نشان دهد ايرانيان برده دار بوده اند؛ حال آن که می دانيم بنای جامعه ی يونان بر پايه برده داری کار گذاشته شده بود و حتی ارسطو هم اين کار را مجاز می دانست. ايران در آنزمان پناهنگاه بردگان گريخته از مصر، يونان، و بعدها روم بود. و اکنون فرهنگ هايي که بر بنياد برده داری ساخته شده اند ايران را امپراتوری برده دار می خوانند.

آنچه خنثی کردن تبليغات هرودوت را مشکل می سازد آن است که کتاب او مملو از واقعيت های تاريخی هم هست که عامدا با زخم زبان بيان شده اند. شايد مهم ترين مغلطه ی او عبارت باشد از کوشش برای مساوی گرفتن دموکراسی و آزادی، به طوری که در سراسر کتاب او اين دو واژه همواره معادل هم هستند؛ و مغرب زمين هم اين مطلب را به راحتی پذيرفته است.

اما دانش بنيان گزاران آمريکا بيش از اين ها بود و فريب هرودوت را نخوردند و کوشيدند با ايجاد تضمين هائی گوناگون آزادی را در مقابل دامچاله های دموکراسی آتنی محافظت کنند. حتی وينستون چرچيل گفته است که «دموکراسی بدترين شکل حکومت است اما از آن بهتر هنوز چيزی ساخته نشده».

Robot 'rights'
Coming soon..... !!!