يادم هست ، يادت نيست
اين دلريخته را شهيار قنبري سروده ست . ترانه نويسي كه ترانه هايش از سال هاي دور وردزبان ام بوده . هر جا نامي از او مي ديدم گوش مي سپردم به ترانه اش.فرقي نمي كرد برايم كه كدام خواننده دارد ترانه اش را مي خواند . مهم براي من خود او بود . خود شهيار قنبري ...


روز پائيزيِ ميلاد تو در يادم هست
روز خاكستري سرد سفر يادت نيست

ناله ي ناخوشِ از شاخه جدا ماندن من
در شب آخر پرواز خطر يادت نيست

تلخي فاصله ها نيز به يادت مانده ست
نيزه بر باد نشسته ست و سپر يادت نيست

يادم هست ، يادت نيست

خواب روزانه اگر در خور تعبير نبود
پس چرا گشت شبانه، در به در يادت نيست ؟

من به خط و خبري از تو قناعت كردم
قاصدك، كاش نگويي كه خبر يادت نيست

يادم هست ، يادت نيست

عطش خشك تو بر ريگ بيابان ماسيد
كوزه يي دادمت اي تشنه، مگر يادت نيست ؟

تو كه خودسوزي هر شب پره را مي فهمي
باورم نيست كه مرگ بال و پر يادت نيست

تو به دل ريختگان چشم نداري، بيدل
آنچنان غرق غروبي كه سحر يادت نيست

يادم هست ، يادت نيست ...
1 Comments:
Anonymous ناشناس said...
ماشا الله به این سرعت شما . خیلی زود زود پست می نویسید . آدم وقت نمی کنه همه رو بخونه یه رحمی هم به ما کنین که وقتمون تنگه !