در اين بن بست
دهان‌ات را مي‌بويند
مبادا که گفته باشي دوست‌ات مي‌دارم.
دل‌ات را مي‌بويند
روزگار ِ غريبي‌ست، نازنين
و عشق را
کنار ِ تيرک ِ راه‌بند
تازيانه مي‌زنند.

عشق را در پستوی خانه نهان بايد کرد

در اين بُن‌بست ِ کج‌وپيچ ِ سرما
آتش را
به سوخت‌بار ِ سرود و شعر
فروزان مي‌دارند.
به انديشيدن خطر مکن.
روزگار ِ غريبي‌ست، نازنين
آن که بر در مي‌کوبد شباهنگام
به کُشتن ِ چراغ آمده است.

نور را در پستوی خانه نهان بايد کرد
آنک قصابان‌اند
بر گذرگاه‌ها مستقر
با کُنده و ساتوری خون‌آلود
روزگار ِ غريبي‌ست، نازنين
و تبسم را بر لب‌ها جراحي مي‌کنند
و ترانه را بر دهان.

شوق را در پستوی خانه نهان بايد کرد

کباب ِ قناری
بر آتش ِ سوسن و ياس
روزگار ِ غريبي‌ست، نازنين
ابليس ِ پيروزْمست
سور ِ عزای ما را بر سفره نشسته است.

خدا را در پستوی خانه نهان بايد کرد

احمد شاملو
1 Comments:
Anonymous ناشناس said...
سلام. مبارک شمایل ( واژه معادل تم ِ ) جدید باشد .

یادمه یه بار یه کتابی از کسی قرض گرفتم صفحه آخرش براش نوشتم : مهم نیست چی می نویسی ، مهم اینه که چیزی بنویسی .
شاید برای اینکه نوشتن یه جور کنار اومدن با دنیا و واقعیت هاست .

موفق و شاد باشید .