کندی گذرگاه ثانیه شمار عمر
چند روزی بیشتر به سال نو و شروع بهاری تازه از زندگی زمین نمونده. نفسای زمستون کند تر و گذره زمان براش ساخت تر شده! زمین میخواهد تازه شه! سبز شه! نو شه! اما زمستون با بالا و پایین کردن ابراش، بی توجهی کردن به صدای چلچله ها، نگاه نکردن به شکوفه های درختان میخواهد بگه که هنوز هاست! اما باور کن که نفسای آخرشو داره میکشه! میره تا ۹ ماهه دیگه و تجربه ی زندگیی دیگه! ساله سختی رو گذروندم! از دورهاش، دلتنگهاش، بی تو بودن هاش و تنها بودنش! یادتو همه جا همراه خود کرده بودم اما حضوره فیزیکیت مطمئنا میتونست زیبا تر و شاداب ترش کنه! بی تو بودن درس قدر و ارزش تو را داشتن را به من داد. یاداوری خاطره با تو بودن ها شیرینی این زندگی را دو چندان کرد. سال جدید نغمه با تو بودن را میده! میعادی برای همیشه بودن ها و زندگیی مشترک! دلم برات هر روز باره تجربه ی لحظه های با تو بودن پر میکشه و ذهنم شیرینی خاطره ها را دنبال میکنه!
1 Comments:
Anonymous مهتا said...
پا به پای روزها دویده ایم تا وقتی بهار دست می‌گذارد بر پشت لرزان زمستان که چشم گذاشته بر دیوار گرم اسفند. با هم نفسی تازه کنیم، که ما هم رسیدیم به دیدار مبارک سال نویی دیگر