دلم میخواست این یکی دو روز بشینم رو یک سری شعر کار کنم. گاهی وقتی که یک چیزی رو ازت گرفتن بیشتر دلت میخواد اون رو انجام بدی، دنبالش کنی و حسرت انجامش بیشتر در دلت جا میگیرد. بارون میبار، طراوت برگ درخت و ساقههای چمن گویای شروع زندگی دگریند. پائیزه اما زمزمهشان بهاری، زمین ماست جامهای باران، موسیقی تندر و چشمک برق آسمونند. شاید باز هم بشه از شعر گفت مثل مریم:
شعر یعنی حس یک پرواز محض
در میان آسمان پیدا شدن
شعر یعنی در حصار زندگی
غرث در گلواژه رویا شدن
شعر یعنی قصه یک آرزو
شعر یعنی ابتدای یک غروب
شعر یعنی تکهای از آسمان
شعر یعنی وصف یک انسان خوب
شعر یعنی قلعهای از جنس عشق
کم کنم از واژه و حرف و سخن
شعر یعنی حرف قلبی سرخ و پاک
کاش میشد از تو و عشقت گریزان شوم
کاش میشد از تو و با تو سرود
کاش میشد بهر تو سرگردان شوم