باز این ترانه ها را عشق است،
رخش سرخ باد پا را عشق است،
عشق درگیر غروب درد است،
باز هم طلوع ما را عشق است،
آی از خانه ی زخم و گریه ،
غربت بغض گشا را عشق است ،
آی از آب و هوای بی عشق
بادبان ناخدا را عشق است،
اهل بی مرزترین دریا باش
آی، اهل همه جا را عشق است ،
از غزل باختگان می ترسم
شعرهای بی هوا را عشق است،
ای قشنگ سازها ، آوازها
روزهای بی عزا را عشق است ...
شهـــــريار قنبــــري