ژن بیست و چهارم

چیزی که همیشه برایم جای سوال داشته اینه که سیستم آموزشی ما مگر چطور بوده که بچه‌های ایرانی‌ از کودکی با کتاب و خواندن رفیق نمیشوند، توی درس خواندن همهٔ کارها را به ثانیه‌های آخر میسپارند. خودم هم از این قافله عقب نبودام، همیشه سر تکلیف مدرسه و دانشگاه و امتحان و پروژه همهٔ تلاش خود را وقف آخرین لحظه‌های کار می‌کردم، موقعيتی‌ که ذره ذره وجودم پر از اضطراب و تشویش است. این خاصه چیزیست که من اون را به عنوان ژن سيندرم تنبلی ایرانی‌ یاد می‌کنم. این نتیجه گیری به من یا تعداد معدودی محدود نمی‌شه بلکه بسیاری را تحت پوشش قرار میده که این امر باعث نگرانی‌ است. بارها و بارها سعی‌ کردم که خود را از این خصوصیات اخلاقی‌ دوری کنم اما باز هم در لحظه ای و جا و مکانی اين امر گریبانگیر من شده، چیزی که آشکارا مایه ناراحتی من و بسیاری هر روز و هر لحظه ممکن است که باشه. اگر چه این فشار و استرس نه تنها از موفقیت من و بسیاری جلوگیری نکرده و خود در بیشتر مواقع با خاتمه ای خوش پایان یافته اما با این حال من به شخصه از این اضطراب و فشار هیچوقت احساس شادمانی نکرده ام. در مقابل افراد بسیاری از سیستمهای اموزشی دیگر نقاط جهان رفتاری عکس ما انجام میدهند؛ از لحظهٔ اطلاع از موضوع و قالب تکلیف یا امتحان خود را خرد خرد برای لحظهٔ deadline آماده میکنند و با آرامش تمام شب پیش از موعود را سپری میکنند! فرق سیستم آموزشی ما و اینان در چیست؟ نمیدونم سیستم دیکتاتوری شرقیان است که آنان را موفق می‌کند یا عدم دسترسی‌ به امکانات در پیشینه شان باعث موفقيت نژاد‌هایی‌ چون هندو و چینی‌ ميشه و در این ميان سیستم اروپایی و امریکایی در این بازی چه نقشی‌ دارد. سوال بي جوابي که بي شک ريشه در گذشته ما دارد اما ايکاش قرص و دارويي براي اصلاح اين ضعف در نسل آينده تعبيه بشه ...