نمیدونم این اوضاع تا کی ادامه پیدا میکنه اما تا دیروز یه باک ماشین را با ۵۰ تا ۶۰ دلار پر میکردم، وقتی سر کار میرفتم یه باک برای یک هفته تا ده روز مصرف میشد و همش حرص این را میخوردم که تا کی باید با این نوسان افزایش قیمت بنزین بسازم و هر گالن بنزین رو ۴.۰۵-۳.۷۰ دلار بخرم و حالا این روزها با این اوضاع اقتصادی خراب، قیمت بنزین به ۲.۲۰-۲.۱۰ دلار رسیده و همچنان خبر از کاهش قیمت هر بشک نفت خام در بازار جهانی میاد، چون شرکتها بخاطر این رکود اعتباری مالی دست رو دست گذاشتن، مردم پولهای نقدشان را خرج نمیکنند چون میترسن از گریت دپرشن ۳۰-۲۰ سال پیش اوضاع بد تر بشه، کسی نه پول میده، نه ماشین میخره، نه خونه ها معامله میشن. فقط خونه هاشون شده بانک حساب پس اندازشون، اوضاع تجاری هم خیلی بد شده، همچنان خبر از بیکار شدن موج موج آدمها در صنایع مختلف به خصوص اتومبیل سازی و کامپیوتر به گوش میرسه و من هم هنوز در نقطه صفر این خط مداد زندگی درجا میزنم، گاهی فکر میکنم اشتباه بزرگی کردم که اومدم توی زمینهٔ تحقیق، این روزها یاد آرزوهام میفتم، دلم میخواست پزشکی رو تو ایران تو دانشگاه تهران تمام میکردم، همون جا که هروقت از روبروش رد میشدم درنگی میکردم و عاشق نگاه کردن به روپوش سفیده دختر پسرایی بودم که از یه ساختمان به ساختمان دیگه میرفتن، دور گردناشون استتسکوپ بود و با پايپت و سرنگ و سلول و ميکروسکپ کار مي کردند و حالا سر از اینجا در آوردم، توی زمینهٔ تحقیقاتی دارویی افتادم و با وجود تجربه کاری هنوز به این راحتی کاری نشده که پیدا کنم، شاید اگه فوق داشتم اوضاع بهتر بود که مسلما بود! از هرچی واسطه گر و بنگاه کاریابی بدم میاد! دیگه امروز نزدیک بود به یکیشون پا تلفن فحش بدم از بس که اطلاعات آدم را آنلاین در میارند بجا کمک فقط مزاحم میشن و آدم را سوال پیچ میکنند، از طرفیم با وجود این اوضاع همش وسوسه میشم که برم آنالیست بشم و برای شرکتهای نفتی یا پیمانکاری کار کنم، چیزی کاملا خارج از تصور و تجربه حال حاضر من!