تازه می فهمم من

امروز اگرچه روزی آن چنان فعال نداشتم اما انرژی گمشده‌ای را دوباره حس کردم، یک گمشده، پر کشیدن دل را دوباره لمس کردم، زمینی‌ بودن و آسمانی شدن برای دقایق نامحسوس...

باز من مانده ام
این راست دروغینه جهان یعنی چه
کیست جایی که نمی دانم من
پشت دیوار اتاق
شبهی در شب تاریک و سیاه
من به دنبال کسی می گردم
هر که را می بینم می پرسم
تازه می فهمم من
همه دنبال کسی می گردند
نیمه ی گمشده ای
همدردی
آشنایی که بداند چه می گویم من
کیست ؟ ، همسایه ویا خویشاوند
یاکسی در شهری دور غریب
من نمی دانم کیست
و به دنبال که می گردد او
شاید من
چه بسا او هم چون من تنهاست
یا نه یاری دارد
من پر از دلهره ام
مثل یک کودک گستاخ
زمانی که کتک خواهد خورد

امیر هدایتی