وادي هجران
ميتوان عاشق معشوق بود و معشوقى نبود
ميتوان دلبر دلدار بود و دلستانى نداشت
ميتوان دستگيري محتاج كرد و مساعد و همراهى نداشت
ميتوان مست گل دشت بود و سرو و خرامى نداشت
ميتوان چاره گر كار بود و چاره ساز اين معما نداشت
ميتوان راز دل دست شد و شاهد مقصودى نداشت
ميتوان در كرم بحر بود و تشنه جرعه پيمانه بود.
....

"گر تو نگيريم دست کار من از دست شد
زانکه ندارد کران، وادي هجران من

هم نظري کن ز لطف تا دل درمانده را
بو که به پايان رسد راه بيابان من
....
وادي هجران من
وادي هجران من
….

https://webspace.utexas.edu/iky58/Sharang.mp3