در جستجوي حقيقت


آيا هرگز در زندگي در ذهنت اين پرسش نقش بسته که چرا خدا توي وجود يک سري انسان ها اين ويژگي اخلاقي را گذاشته که روي ديگر خود رو خيلي دير نشان بدهند... و يا اينکه اين حالت و ويزگي اخلاقييشان فقط بطور موقت باشه... اگردر پاسخ به اين پرسش به نتيجه ايي رسيده ايد من را هم خبر کنيد. مگر تعادل کدام نظام طبيعت بهم ميريزه که ما نبايد از حقيقت درون يکديگر در رابطه با جهان پيرامونمان برخوردار باشيم. چرا آن قدر در اين دنيا ماديگرا شده ايم که جز استفاده و منفعت شخصي چيز ديگري برايمان مهم نيست... نه دوستي.. نه جوانمردي و نه انسانيت... و حتي اگر همه اش را به کناري بگذاريم، آخر که را بدون کمک و راهنمايي ديگران از اين سير ناملايمات روزگار کامياب ديده ايد که فقط و فقط بر خاک و سستي وزش باد دل سپرده باشد! اي کاش مي شد تاريخ انقضاي دوستيها را همان روز اول مشخص کرد. اي کاش مي شد براي ارتباطات مثل قرارداد شرکتها مفاد وعهدنامه نوشت.. ضامن و ضمانت نامه خواست. اي کاش مي شد براي اين داد و ستد دوستيها يک قاضي دستگاه حقوقي مشخص کرد. هروقت چشمم ميخوره به اين همه خيانت و رسوايي هاي اين زمانه دلم ميخواد يه سيستم پردازش و به قول اهل قضا قانونمند کرد. دريغا که در اين باب از زندگي هم دستمان از داد روزگار کوتاه...