undefined undefined ماه undefined
آری این هجرت را پایان نیست



يکي از دوستهاي خوبم اين قطعه شعر را در وبلاگش پست کرده بود که من در نهايت تاثير از سادگي آن خيلي خوشم آمد که در اشاره اي زندگي را فريبخورده دوستي ميداند که زمين و زمان چيزي جز خاطر او را فراهم نكرده بود.... به نظرم اين کلام بسيار ريزبينانه سروده شده، البته نميدانم مشرفه تهراني را چه سبب شده که اين چنين سخن از فريب روزگار به دست دوست گويد... اما هر آنچه بوده در عين بي آلايشي کلام رسواگر حقيقتي تلخ است.... تلخ و غيره قابل گذشت و حال دوست دارم که اين سخن را با تکه کلامي از خود او پايان بخشم: آري اين هجرت را پايان نيست و در انديشه من زورق سبزي که به آتش ها اراسته بود به زمستان پيوست.... روحش شاد.