جايگاه زن نزد ايرانيان باستان


آرزومندم از ساختمانهاي به ياد مانده از دوران هخامنشيان در پارسه (تخت جمشيد) ديدن كرده باشيد. اينگونه گمان ميكنم اگر چرخی در ياد خود از آن ديدار بزنيد و كمی باريك بين شويد به ياد خواهيد آورد كه در ميان همه آن نگاره‌های تراشيده شده بر جان سخت سنگ های پارسه و در ميان رسته های دراز آورندگان هدايا به دربار شاهنشاه ايران زمين، نگاره‌ای از پيكر هيچ زنی ديده نميشود.
نه در پارسه كه در هيچ كدام از نگاره های بازمانده از آن دوران چنين نگاره ای را نميتوان يافت. براستی چرا چنين است؟ ايرانيان باستان جايگاه زن را چگونه میشمردند؟
شايد در نگاه نخست و با داوری زود هنگام انگ مرد سالاری را به ايرانيان باستان بزنيم. ولی به هيچ روی چنين نبوده است و در برابر آنچه گاه به دروغ آگهی شده است، ايرانيان آن هنگام برای زن و جايگاه او ارج شايان به ديده داشته و برابری زن و مرد از آيين آشكار همزيستي پدران ما بوده است.
فر و شكوه و ارجمندی هر فرهنگی را بايد در ارج نهادن آن فرهنگ يا كيش بر زن و جايگاه او ارزيابی كرد. در ميان پدران ورجاوند (مقدس) ما و همچنين در كيش ‌پيشرفته زرتشت جايگاه زن چنان بالا بوده كه در هر ديدگاه او را برابر مرد ميديدند.
واژه بانو كه در ريشه از واژه پهلوی "ريتا باكيا نو" آمده است، در چم (معني) پرتوی يزدانی است.
در زمانی كه در همه گيتی زن را كنيز مي انگاشتند و هم مردان را نيز به بردگی ميبردند، ايرانيان باستان زن را به وزارت و سركردگی سپاه میگماردند.
‌برای نمونه فرمانده يا دريادار ناوگان دريايی ايران در زمان خشايارشاه يك زن دليرايرانی بود.
در همان زمان در ميان روميان، زن سزاوار مرد دانسته ميشد و مرد چنانكه بايد آن گونه كه ميخواهد همچون ابزار زندگی با زن خویش رفتار كند و باز در همان زمان تازيان دخترن خود را زنده به گور ميكردند.
در كيش ايرانيان باستان (زرتشت) مردان سزاوار گزيدن تنها يك زن را داشتند و همسر گزينی (ازدواج) با بيش از يك زن گناهی هم سنگ بت پرستی، خودكشی و بيدادگری مي بود.
زن د‌ر چشم پدران ما زا‌ده ی هنر و سراپا مهربانی بود. زن را سرچشمه ی مهر ميشمردند، كه از او تربيت فرزندان به بار ميرسيد. زن را دارای سرشتی از گردآمده‌هاي هنرهای گيتی ميدانستند و او را در برابر ديگر نمادها نشانی از اوج پاكی و راستی مي انگاشتند. فرزندان خود را به زنان پارسا مي سپردند تا رسم پارسایی بياموزند و پيمان همسری بستن با زن نيك كردار را راز سربلندی مرد ميدانستند.
كوروش بزرگ همواره در سخنان خود از دانايی و پارسايی مادرش ميگفت و او را میستود.
زن پارسا در ديدگاه ايرانيان باستان فرشته دلدادگی، ‌درستی و راستی (سپنتا آرميتا) شمرده ميشد.
گزينش همسر در ايران باستان بر دوش دختر بود، و پدر و مادر تنها سزاوار شناساندن خواستگار به دختر خود بودند و اين دختر بود كه سرانجام همسر خود را گزينش ميكرد.
اين رفتار شايسته مگر بر آن نبود كه زن در ايران باستان دارای خرد و اندیشه پر دانسته مي‌شد و برابری زن و مرد بدون كوچكترين گمان نگه داشته ميشد.
از آنجا كه همسر گزينی پيمانی ورجاوند شمرده ميشد، جدايی بسيار سخت و نكوهيده بود، و در برابر آن مردان و زنانی كه همسر برميگزيدند، ارج و جايگاه بالاتری نسبت به كسانی كه تنها بودند داشتند.
ايرانيان باستان دلگرمی داده ميشدند كه يكديگر را برای همسر داشتن ياری كنند. از آنجا كه جدايی در آيين ايرانيان باستان تنها ‌به خواست مرد نبود، به همين انگيزه در آغاز زناشويی مهريه همچنين نوشته نميشد.
در نوشته‌هاي گليني (كتيبه‌) كه از دوران باستان ‌در پارسه (تخت جمشيد) پيدا گرديده و اندكی پيش رمزگشايی شده آمده است كه در كار ساختن ساختمان پارسه و پاسارگاد، چندين تن از گرداننده‌گان و سركارگران بر گامه (مراحل) ساخت، زنان بوده‌اند و پرداخت دستمزد كارگران با مهر رسمی آنان ‌انجام شده است.
از پايه در ايران باستان بسياری از زمينه‌های هنری مانند مهندسان ساختمان (معماری) و ‌نوازندگي پهنه رشد و نشانگاه زنان بزرگی بود.
ايرانيان باستان بر اين بودند كه زن در آفرينش از بهترين ويژه گی بهره برده است و ايزد به گاه آفريدن نخستين زن گيتی، تخم مهر و مهر مادری را در او كاشته است. پيكرش را به زيباترين گونه تراشيده و گيسوانش را آراسته است و تمام آنچه از زيبايی های خود داشت به زن هديه كرد. دستانش را سرچشمه هنرهای بسياری نهاد و مهر او را در دل آدمی نهاد.
آوردن فرزند را از همين رو به زن واگذاشت كه مهر آور آفرينش بود.
از اين روی كه تمام اين انديشه ها سترگ بود، اگر زنی گناهی ميكرد بسيار نكوهيده تر از مرد گناهكار بود، چرا كه زن نشانه ی مهر ايزد‌ی ميشمردند و زنی كه از اين داده های ايزدی بهره نميبرد، ناسپاس ايزد میشماردند.
باور داشتن به توانمندی زن در ايران باستان و در كيش پيشرفته زرتشت چنان نيرومند بود تا جايی كه در دنيای امروز نيز به دشواری يافت ميشود.
زنان در روزگار ساسانی، بر پايه قانون اساسی آن زمان ميتوانستند بر تخت شاهی بنشينند، ‌توانی كه در آ‌ينده در قانون مشروطه هم وجود نداشت.
پس از كشته شدن خسروپرويز به سال 2365 باستانی و چالشي كه سراسر ايران را فرا گرفت، پوران دخت دختر خسرو پرويز، بيش از يكسال پادشاه ايران شد و ‌چندي پس از او خواهرش آذرميدخت بر تخت نشست. در سده ‌های پس از آن نيز در جاهای گوناگون ايران، شهزاده شهبانو هايی مانند مادر شاهپور دوم يا همسر هرمز دوم بر تخت شاهی نشستند.

براستي اگر زنی ايرانی خود را از هنرها و سرشت نيكويش سر برگرداند و اين هديه را پاس نداشت، آن را به همه بانوان ايرانی نسبت ندهيم.
به هر روی زن ايرانی همواره ارزش و جايگاهی بالاتر از ديگر زنان داشته و اين تنها خويشتن زن ايرانی است كه بايد دوباره در اين‌ جرگه مرد سالارانه كه فرهنگ واپس مانده تازی بر آن اكنون فرمان ميراند به خود آيد و جايگاه‌ بلند خود را باز به كف آورد.